بزرگ مرد کوچولوی من

امروز میخوام چند تا از دوستامو براتون معرفی کنم...........

دختر خاله های خوشگلم رو که میشناسید.........غزاله و بهاره جوووووووووووووووون حالا میخوام پسر عموم امیر رضا رو براتون معرفی کنم...........یوهوووووووووووووووووو امیررضا اون پسر سبز پوشه و بنده هم که عروسک دستمه.....این عکس مربوط به مهر 88 در مشهد هستش...........وای چه کوچولو بودیم هااااااااااا ...
29 تير 1390

علی میدونی با اینکه بعضی وقتها شدیدا دعوامون میشه ولی چقدر عاشقتم؟؟!!

خراشهای عشق...!   در یک روز گرم تابستان پسر کوچکی با عجله لباسهایش را درآورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت. مادر به کودکش نگاه میکرد و از شادی کودکش لذت می برد. در همان لحظه مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی فرزندش شنا می کرد.  وحشت زده به سوی دریاچه دوید و با فریاد پسرش را صدا زد. پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود...   تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت و به زیر آب کشید. مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوان پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر به کودکش آنقدر زیاد بود که اجازه نمی داد پسر در کام تمساح رها شود.   ...
28 تير 1390

تابستان 90...........................

امروز دیگه تقریبا در اواخر تیرماه قرار  گرفتیم..........................منم که کمی تنبل تشریف دارم هنوز امروز بعد تقریبا ٢ ماه میخوام وب پسر بیچارم رو اپ کنم.........وای ببخش علی جون...سرم خیلی شلوغ بود................. بعد چهلم عموی جوونم که خیلی هم ناگهانی فوت کرده بود تصیم گرفتیم برای عوض شدن حال و هوامون یه سفر شمال بریم..........که شنیدن خاطرات سفرمون خالی از لطف نیست................................. سفر چند روزه شمال با خاله جون و بابایی جونم اینااااااااااااااااااااااااااااااا جاتون خالی....................سه شنبه شب فکر کنم ١٥ تیر بود دیگه حرکت کردیم به طرف بندر انزلی................................اخ جون دخمل خاله هام هم ق...
27 تير 1390
1